فقط یک بهار

هر گونه برداشت از این وبلاگ پیگرد قانونی خواهد داشت.

فقط یک بهار

هر گونه برداشت از این وبلاگ پیگرد قانونی خواهد داشت.

حافظ و ادبیات مزدیسنا




مغ: پیشوای زرتشتیان


        نویسندگان معتبر دنیای قدیم میان مغ های ایران و کلده فرق گذاشته اند. مغان ایر ان کسانی بودند که با فلسفه زرتشت آشنایی داشتند اما مغان کلده در ضمن تعلیم دینی خود از جادو و طلسم نیز بهره ای داشتند اما چنانکه می دانیم در تمام اوستا جادو و جادوگری نکوهیده شده است. مغ واژه ای ایرانی الاصل است. کار مغان ایران اجرای مراسم دینی بوده است، آن ها طبقه دانشمندان و تحصیل کردگان را تشکیل می دادند. کورورش، دادگری وراستی را از مغان آموخت.

در روزگار ساسانیان دین و دولت به یکدیگر پیوسته بودند و بیشتر امور کشوری به دست همین موبدان که تحصیل کردگان بودند، اداره می شد. این مردم در کار نویسندگی و اختر شناسی و پیشگویی نیز دست داشته اند، طرف مشورت پادشاه بوده اند و نگهداری معابد و دیرهای زرتشتیان  را بر عهده داشتند.


جام جم


      در روایات ملی آمده است که در روزگار جمشید "می" کشف شد و به همین جهت ترکیب "جام جم" نیز  بعداً در ادبیات فارسی وارد شد.


سروش

        واژه ی سروش که در اوستا سراوش آمده است به معنی اطاعت و فرمانداری است مخصوصاً اطاعت از دستورات و اوامر الهی و شئون کلان ایزدی است. در ادبیات فارسی به معنوی فرشته آمده است. کلمات سرود و سراییدن در فارسی از همین ریشه و بن است. ریشه ی این واژه در اوستا سرو sru به معنی شنیدن است و در اوستا به کار رفته است. در اوستا نیز سروش، فرشته ای است که نمانیده ی خصلت رضا و تسلیم است.

در ادبیات متأخر مزدیستا، سروش یکی از فرشتگانی است که در جهان دیگر ناظر اعمال آدمی است. وظیفه ی این فرشته در آیین مزدیسنا این است که خاکیان را راه اطاعت نشان دهد و راه و رسم بندگی بیاموزد. در اوستا نیز سروش، فرشته ای است که نمانینده ی خصلت رضا و تسلیم است. حتا در ادبیات متأخر مزدیسنا سروش گاهی پیک ایزدی است و حامل بشارتی از عالم غیب است.


برگرفته از مقاله ی آقای دکتر فرهاد آبادنی

نظرات 6 + ارسال نظر
مرتضی امینی پور یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 21:35 http://kamyab7.blogfa.com

درود بانو نیره عزیز
سال نو خجسته باد و سپاس بیکران از مهر فراوانتان
بسیار مطلب جالبی بود بخصوص در مورد تفاوت مغ ایرانی و مغ کلده...
در مطالب پیشین هم که جای خالی سلوچ عالی بود چرا که من خود شیفته دولت آبادی بزرگ هستم...
شاداب باشید و سرسبز

درود بر شما
سالی سرشار از نکویی و شادی براتون آرزو می کنم و امیدوارم در سال جدید همه بتوانیم آموزه هایی نو بیاموزیم و رشد کنیم.
از مهر شما بسیار سپاس گزارم و ارج می نهم.

فریدون پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 05:21

به قول مولانا :

هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من

خب حافظ را هرکسی سعی دارد متعلق به خود بداند تا در زیر سایه او « منی » از خود بسازد و برای خود هویتی به دست بیاورد. سال گذشته گفتگویی با یک بودایی داشتم که معتقد بود حافظ طرفدار بودا بوده و غزل هایش دارای حال و هوای بودائیسم است . اینک در اینجا می خوانم که گویا گرایشی به زرتشت و دین زرتشت داشته است .

بعضی از مسلمانان نیز شراب حافظ را شراب طهورا ی بهشتی تعبیر کرده اند و عشق اورا عشق خدایی دانسته اند. و همچنین جا انداخته اند که حافظ قران را به چهارده روایت از حفظ بوده . حتی شعری را نیز به او نسبت داده اند که :

عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت

یک - این بیت شعر اصلن با مابقی شهر هم خوانی ندارد.
دو- قرآن بیش از هفت روایت ندارد نمیدانم هفت روایت دیگر را از کجا آمده .
سه - تا آنجا که حافظه ام یاری می کند، حافظ اکثرن در مصرع اول نام خود را ذکر کرده نه در مصرع دوم
چهار - اصلن این دو مصرع با هم هیج قرابتی ندارند
نتیجه - این بیت از حافظ نیست


دنبال این خط رو بگیر و بیا . می بینی که مرتب حافظ را به اینجا و اونجا وصل می کنند . جل الا لخالق!!

ولی یک مثال ساده در باره شراب حافظ میزنم و بقیه مسایل را بعهده پژوهش و قضاوت خود شما می گذارم

چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم
باده از خون رزان است نه از خون شماست

لذا ملاحظه می فرمایید که باده ی حافظ شراب طهورای بهشتی نیست خون رزان یعنی انگور است. خلاصه این که حافظ نه زرتشتی است نه طرفدار بودا و نه ....

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

حافظ عاشق پیشه فرهیخته ایست که در عین حال که از شراب و معشوق و هر آنچه که دنیوی ست لذت می برد، نگاهی نیز به عالم عرفان دارد .

ناگفته نماند که عرفان حافظ، مولانا عرفانی ست از جنس زندگی و جهان هستی.

درود و سپاس از حضور همیشه مؤثر شما
حافظ هر چه هست با همه دیدگاه های ضد و نقیضی که درباره ی او مطرح است، همچنان بر نقطه ی اوج نشسته است. ضمن سپاس از دیدگاه های
خوب شما چند نکته را به اختصار می نویسم و باقی را می گذاریم این زمان تا وقت دگر
1- آن چه در این پست منتشر شده که چکیده ای گویا از یک مقاله است، هیچ اشاره ای به زرتشتی بودن حافظ ندارد و در هیچ عبارتی چنین بیانی نیامده است. این نوشتار تنها تلاشی است برای نشان دادن آشنایی و آگاهی حافظ از آن چه در آیین مهری و زرتشتی وجود داشته است.
کما این که اسطوره سازی های حافظ که یکی از مقوله های پررنگ مباحث حافظ شناسی است و حافظ شناسانی همچون استعلامی و خرمشاهی و دیگران بر آن صحه گذاشته اند، ارتباطی تنگاتنگ با نمادها و ویژگی های برجسته ی آیین مهری و زرتشتی دارد؛ مثل: پیر مغان، دیر مغان، پیر خرابات، پیر دُردکش و...
در این مباحث حافظ از دو وادی مفاهیمی را می گیرد و آن ها را با هم می آمیزد و شخصیت و نمادی ویژه می سازد.
2- به گواهی تاریخ دوران زندگی جافظ حال و هوای شیراز بسیار نابه سامان بود به وِیژه به لحاظ اخلاقی و از همه رسواتر دورویی و نفاقی بود که همه جا را فراگرفته بود. شخصیت امیر مبارزالدین محمد حاکم فارس که به بهانهو با شکل اجرای قوانین دینی فضایی بسیار بسته و خشن ایجاد می کند. زهد ظاهری فوران و غوغا می کرده و شمار زیادی از غزلیات حافظ به سرزنش و نکوهش این زهد ظاهری اختثاص یافته و گاهی بسیار آشکار بر آن می تازد.
3- برای می و شراب در شعر حافظ 3 نوع معنی بیان کرده اند:
- دعوت یه شادباشی و بی خیالی
- صحنه چردازی و فضاسازی ادبی
- معنای واقعی شراب
آن چه مسلم است شراب نوشی حافظ است که اصلن شکی در آن نیست. (ضمن آن که شراب نوشی با آداب و اهمیت زیادی رد میان ایرانیان باستان امری رایج بوده است که توضیحات جالبی نیز دارد.) نه تنها حافظ که افرادی همچون خیام نیز شراب نوش های شهیری هستند.
4- چهارده روایت قران به این اعتبار است که هفت روایتی که قران بر اساس آن قرائت می شده، هر کدام دو نفر راوی داشته اند که مجموعا 14 روایت می شده اند و گویا حافظ هر چهارده روایت را می شناخته.
*در خصوص آن چه آن دوست بودایی گفته اند، برایم خیلی غریب نمی نماید، زیرا آیین های کهن که منشاء بسیاری از آن ها مرکزی واحد بوده دارای مرکزیت واحد و اشتراکات زیادی هستند که خمیرمایه ی فلسفه چنین آیین هایی را تشکیل می داده که یکی از آن ها بوداست که در آن نشانه های شفاف و بسیار نزدیکی با آیین مهری می توان یافت. از این رو چنین تجلیاتی در شعر حافظ برای بسیاری احساس آشنایی و نزدیکی دارد و به قول شما خیلی ها او را از آن خود می دانند.
5- شاخص ترین شخصیت اسطوره ای حافظ "رند" است واین چهره و شخصیت گواه کامل روحیات و شخصیت خود اوست. رند حافظ زیرک و به تعبیر ما بسیار ناقلاست، یعنی خود او.
او با زیرکی های شاعرانه اش اجازه ی هر نوع برداشتی را به خوانندگانش می دهد.
با همه این زیرکی ها و رندبازی هاست که با همه ی سنگینی اتهام سرقت ادبی هیچ کسی از او دل نمی بُرد...!
6- عرفان به معنای عرفان رایج در حافظ نمی بینم، آن چه هم که به عنوان عرفان حافظ شناخته می شود، عرفان عاشقانه است.

شهرزاد دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:02

سلام نیره جان
امیدوارم سال خوبی را آغاز کرده باشی.
چه خوب که از حافظ نوشتی.
واژه ها و تعابیری که حافظ در دیوانش به کار برده در بردارنده نکات فراوانی است که درک بهتر آن تنها در سایه دقت در سیر معنایی و کاربردی این مفاهیم در مجموعه غزلیات حافظ امکان پذیر است.

از جام جم نوشتی، در متون مختلف کشف می به افراد مختلفی نسبت داده شده مثلاً برخی کشف آن را به کیخسرو نسبت می دهند.

در مورد مفهوم این جام هم نظرات مختلفی وجود دارد. حمدالله مستوفی جام گیتی نما را به درون صافی تعبیر می کند و این تعبیر را به اهل معنی نسبت می دهد. سنایی در "طریق التحقیق" جام جم را به دل نسبت می دهد. عطار در "الهی نامه" روح را جام جم می خواند. مولانا در "مثنوی" گران قدرش جام جم را آینه دل و شیخ محمود شبستری در کتاب "کنزالحقایق" خود جام جم را نفس دانا می خواند. منتها به نظر می رسد جام جمی که حافظ تحت عناوین مختلف (جام جم- جام جهان نما- جام جهان بین و ...) از آن سخن می گوید، همراه با رنگ و بوی مستانه و عاشقانه ای که در دیوان حافظ به خود گرفته در نقطه اوج و عالی ترین سطح ممکن قرار گرفته است و می توان به یقین گفت که در آثار هیچ یک از شاعران جام جم به این زیبایی و دل انگیزی و تنوعی که در دیوان خواجه شیراز هست، دیده نمی شود.

حافظ در جایی راز دستیابی به سر این جام را تنها برای کسانی امکان پذیر می داند که خاک میکده را سرمه دیدگان خویش سازند:
به سر جام جم آن گه نظر توانی کرد / که خاک میکده کحل بصر توانی کرد
و در جای دیگر خدمت و بندگی این جام را راز از پیش برداشته شدن پرده ها و اسرار خلقت می شمرد:
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند / هر آن که خدمت جام جهان نما بکند

چه سری در سویدای دل این جام نهفته است که شناسای حقیقی آن به چنین مقام متعالی دست می یابد و به راستی این جام جمی که حافظ بارها و بارها در دیوان خود در جلوه های گوناگون از آن داد سخن سر می دهد چیست؟

یکی از زیباترین و متعالی ترین غزل های حافظ که این جام جم را به ما می شناساند، یکی از شناخته شده ترین غزلیات حافظ است با این مطلع:
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد / وانچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد
و شاید همین لزوم جستجوی گوهر حقیقت در خانه دل خویشتن است که خواجه در غزلی دیگر آن را به این شکل یادآور می شود:
مرو به خانه ارباب بی مروت دهر/ که گنج عافیتت در سرای خویشتن است

و همین جا است که حافظ گوهر معرفت را در وجود آدمی جستجو می کند و آشنایان ره عشق را از روی نیاز انداختن به گمگشتگانی که محبوس افکار و توهمات خود هستند بر حذر می دارد:
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است / طلب از گمشدگان لب دریا می کرد
و این جام جهان را که از نخستین روز خلقت همراه با آدمی آفریده شده، بخشش ازلی می داند:
گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم/ گفت آن روز که این گنبد مینا می کرد.

در مورد جام جم سخن بسیار است که شاید به مرور و با یاری شما و دیگر دوستان بتوانیم بیشتر به آن بپردازیم.

درود بر شهرزاد گرانقدر که دلم برایش خیلی تنگ شده و جایش در میان دوستان خالی است.
از وقتی که صرف نوشتن این یادداشت خوب و آموزنده کردی، بسیار سپاس گزارم. کاش برگردی و از حافظ بنویسی... من هم خیلی جسارت کردم که با وجود تو نازنین از او نوشتم ولی وقتی نمی ایی این جوری می شه دیگه!

شهرزاد دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 14:42

منوچهر مرتضوی مقاله مفصلی درباره جام جم در دیوان حافظ دارد که شاید آن را خوانده باشی با این حال آن را از طریق ای میل برایت ارسال می کنم.

منتظر دریافتش هستم. بهخاطر همه ی مهربانی ات سپاس و ستایش

شهرزاد دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 14:43

http://www.jamejamshid.com/jamejamshid.htm

بسیار خوب و سپاس

باغ ادب سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 22:05 http://bagheadab.blogfa.com/

سلام و عرض ادب

سپاس به خاطر ارائه این مطالب خواندنی .

سلام و سپاس از حضور شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد