بو، راه و قبله نمای من است
می برد مرا.
بر پیشانی آن کوه،
چکه های نور سرازیر شد،
حقیقت بوی خدا می داد.
از اعماق دوزخ، اهریمنی درآمد،
دوزخ بوی دروغ می داد.
قابیل خشمش خروشید
و جنگ بوی مرگ می داد.
سپیده دمی، عشقی جوشید
آفتاب بوی عشق می داد.
تا زن نبود، از بهشت بویی بر نیامد.
گل بوی کودکی گرفت، اطمینان بوی صلح،
خیانت بوی ظلمت، خاک بوی قربانی،
وطن بوی مادران و آزادی بوی آسمان،
جوانی بوی قدرت و پیری بوی ضعف،
دریا بوی پنهانی و گمان نیز بوی همه ی آن ها را گرفت.
نزد من نیز، شعر بوی خواب گرفت
و گرسنگی بوی رنج و رنج بوی ستم
و کردستان نیز بوی هر سه.
شیرکه بیکه س - بخشی از یک شعر بلند
خدایا
دستم را رها نکن
نگذار در سیاهی
دنیایت
غرق شوم
درود بر شما
سلام نیره جون
خیلی وقته به پیشنهادت فکر می کنم و واقعاً نظرت درسته. حتی فکر کردم که داستانها را دو قسمت کنم . اما ماهیت کار من قرار دادن هر داستان در هر انتشار است نمیدونم چرا اما دلم نمیاد داستانها را تیکه تیکه کنم. امیدوارم حمل بر بی توجهی نکنی. میبوسمت.
درود عزیزم
من همین که به خودم اجازه دادم بدون این که کسی نظرم رو خواسته باشه، آ« پیشنهاد را نوشتم، خودش محل بسی مناقشه است. اون فقط یک پیشنهاد بود. قطعن خودت بهتر از هر کسی می دونی چه کاری بهتره.
شاد باشی نازنینم
هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاک
نقاش ازل بهر چه آراست مرا
خیام
*******
تا نشنوی، نبینی ، نبویی و ننوشی
تا دست در بر نکنی و در ره نکوشی
کی ای دل، رسی به سر منزل مقصود
گر ارتباط عقل ز پنج حواس گردد مسدود
بو به تنهایی نبرد چاره ی ره به جایی
گر دگر حواس را فتد جدایی میان بویایی
فریدون
*******
نوشته اید حقیقت بوی خدا می داد . بو خاصیت material (ماده) است . بعقیده عارفان،خدا از جنس روحی مقدس است و غیر مادی است و با حس بویایی قابل تشخیص نیست . به عقیده من خدا هوش و خرد است لذا هوش و خرد بو ندارد. من خدا را در شعرم به گونه زیر توصیف کرده ام
You, who have no gender or race
A being of intelligence with no face
The designer of splendid galaxies
The creator of galactic universe
Fridoun
***********
شعر تان در مجموع زیباست و تلاشی است در ایجاد صنایع بدیعی و استعاره ( imagery and metaphor) با دیدگاهی عارفانه
درود بر فریدون گرامی
و همیشه دقیق
دوست عزیز!
کاش واقعن شاعر این فرازهای زیبا من بودم، نام شاعر رو نوشتم: شیرکه بیکه س
...
به خاطر شعرهای قشنگی که نوشتید، بسیار سپاس گزارم
و اما
بدیهی است برای خداوند چنین ویژگی هایی شمرده نمی شود و به قول شما بو هم از خواص ماده است
اما در بیان شاعرانه چنین خیال پردازی هایی رواست... وقتی شما می گید مثلن در غروب یا مثلن در برگریزان پاییز یا فوران آتشفشان خداوند را دیدم، منظورتان این نیست که خداوند را با چشم های تان به شکل ظهور و تجلی جسمانی دیده اید، بلکه یعنی او را درک و فهم کردید، بو هم حسی است و شاعر به زیبایی از این حس در کاربردهای مختلف استفاده کرده است.
یک وقتی -خیلی دور هم نه. شاید یک ماه پیش- هوس کردم از شیرکو بی که س بخونم. آنقدر سخت بود که رهایش کردم.
کمک می خواهم. کمک کسی که کردی را خیلی خیلی زیاد بداند.
سخت یا آسان خوش به حال شما که کردی می دانید
من چی بگم؟
ترجمه هایی که خوندم شعرهاش واقعن محشره و دوست داشتنیه... مگه نه؟!
یک - شعری از Sherco Bekes
******
The tide said to the fisherman:
There are many reasons
why my waves are in a rage.
The most important is
that I am for the freedom of the fish
and against
the net
*******
دو - اعتراف - تصور کرده بودم شعر از شماست. اگر کمی دقت کرده بودم نام شاعر را در زیر شعر می دیدم . از این بی دقتی خود صمیمانه از شما پوزش می طلبم.
سه - بعد از خواندن پیام تان ، برای آشنایی با شاعر و سبک اشعارش به گوگل مراجعه کردم . چند شعر از او را در پیوند زیر خواندم
http://rahapen.org/Options_Poetry_Sherko_Bekes3.htm
چهار - محسن عزیز، آیا ممکن است شعر « بو » در ترجمه دستخوش تغیراتی شده باشد که احیانن با اصل آن تطابق نداشته باشد؟
اگر اشتباه نکنم این شعر او ، با دیگر شعر هایش همخوانی ندارد .
پنج - نیره گرامی من هم با شما هم عقیده ام که « در بیان شاعرانه چنین خیال پردازی هایی رواست ... » به همین دلیل بود که در پیام قبلی اشاره ای به METAPHOR AND IMAGERY کردم
شش - کرد ، کردستان ، و ادبیات آن دنیایی ست که باید از نو شناخت. ممنونم که مرا با « شرکو بیکِس » آشنا کردید
http://en.wikipedia.org/wiki/Sherko_Bekas
هفت - نام « شرکو بیکِس»، نام اندوهگینی ست که تنهایی را رقم می زند . وحشی بافقی شعری دارد بر این مضمون:
خوش آن بیکس که صحرایی گزیند
که غیر از سایه همپایی نبیند
کند چندان فغان از جان ناشاد
که آید آه از افغانش به فریاد
*****
با درود و سپاس فراوان
شیرکو بیکه س پر کشید.
شیرکو بیکه س درگذشت
عراق- شیرکو بیکه س شاعر نامدار کرد که آثار ادبی جاودانی را در اذهان مردم کرد برجای گذاشته است لحظاتی پیش دار فانی را وداع گفت.
به گزارش خبرگزاری کردپرس، شیرکو بیکه س فرزند فایق بیکه س و از شعرای نامدار کرد ساعاتی پیش درگذشت.
وی از شاعران نامدار معاصر کرد بود که مجموعه های شعری زیبایی از وی به جای مانده است.
وی که به دلیل بیماری سرطان وخامت اوضاع جسمانی اش به سوئد اعزام شده بود لحظاتی پیش در بیمارستان کارولینزا استکهلم این کشور درگذشت.
شیرکو بیکه س سال 1940 در شهر سلیمانیه به دنیا آمد. پدر وی فایق بیکه س از شعرای بزرگ کرد بود. وی اولین مجموعه شعر خود را در سال 1968منتشر کرد.
وی با احمد شاملو شاعر نامدار ایرانی دیدار داشته و در ایران نیز چهره نام آشنایی محسوب می شود.
نقل از کرد پرس
با اطمینان می نویسم یکی از تلخ ترین خبرهایی بود که شنیدم... احساس در خاک رفتن روحی چنین زایا و سرشار حسابی احوال چند روزم را به هم ریخت... حس تلخ از دست دادن
دیشب از دوستان شنیدم که فوت کردن. روحش شاد
در پاسخ پرسش فریدون که این شعر در ترجمه دستخوش تغییر شده باشد، باید عرض کنم که بضاعت پاسخگویی به آن را ندارم.
نمی دانم.
خوشحال میشوم به جشن تولد نیره تشریف بیارین
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کِشته خویش آمد و هنگام درو
عید برشما خجسته باد
سپاس. پیروز باشید.