فقط یک بهار

هر گونه برداشت از این وبلاگ پیگرد قانونی خواهد داشت.

فقط یک بهار

هر گونه برداشت از این وبلاگ پیگرد قانونی خواهد داشت.

ابوالفضل و ناصر (خسروی در بیهقی نیست!)

مدتی است این سؤال فضای ذهنم را اشغال کرده است که چرا ابوالفضل بیهقی در دوره تاریخ خود نام و یادی از ناصر خسرو نکرده است؟


با توجه به تاریخ ها و قرائنی که در منابع ذکر شده است و نیز با توجه به این که ناصر تا چهل سالگی در دربار حاکمان  و سلطانان زمان خود به دبیری مشغول بود و در این میان عهد سلطان مسعود را درک کرده است و پس از شکست دندانقان و پس از دوره غزنویان هم در دستگاه طغرل و چغری هم به کار دیوانی مشغول بود که پست بسیار مهم درباری بوده است، اشاره به وجود و نقش او  آن قدر مهم و قابل توجه بود که بیهقی که در اثر تاریخی خود به مسایل ریز و درشتی اشاره می کند، از ناصر هم یادی بکند.

در ابتدای شکل گرفتن این سؤال، با خود اندیشیدم شاید در مجلدهایی از تاریخ بیهقی که هیچ گاه به دست ما نرسیده است، نامی از ناصر ِ خسرو به میان آمده باشد ولی با توجه به حضور او در دربار مسعود (و از سویی تاریخ مسعودی در دسترس ماست و هم از سویی دیگر ناصر در زمان مسعود هم بوده است) جای داشت که نامی از او ببینیم و حتی اگر در تاریخ محمودی از نام او ذکری رفته باشد، با توجه به شیوه ی ابوالفضل بیهقی که در جای جای تاریخ خود هر از گاهی اشاره می کند که مثلا درباره ی فلان موضوع در مجلدهای پیشین یا در فلان جا نوشته ام به نظر می رسد می توانست از او یادی بکند.

شاید گفته شود شهرت و آوازه ناصر ِ خسرو پس از آن که عنوان "حجت" را از حاکم مصر گرفت، به چشم آمده است و طبیعی است که در آن زمان که مورد اشاره ی ماست، آن قدر جایگاه او مهم نبوده که ضرورت داشته باشد در تاریخ بیهقی به او اشاره ای شده باشند ولی باز هم به قرائن تاریخی و با توجه به  سیر زندگی ناصر و آشنایی او به علوم کامل زمان خود و بحث و جدل هایی که داشته، باز هم اهمیت حضور او به چشم می آید. اگر از این موضوع هم چشم پوشی کنیم باز شغل دیوانی او آن قدر مهم بوده که اگر نگوییم به عنوان موضوعی محوری اما می توانست یک بار هم که شده در تاریخ بیهقی که به دست ما رسیده است، از او نامی بیاید.

در پایان با توجه به این که به هیچ روی تاریخ بیهقی، متنی بی طرفانه نیست با وجود این که بیهقی در هر جایی که توانسته داعیه بی طرفی دشته است؛ حدسی دیگر که البته اصلا حدس خوبی نیست، می توان مطرح کرد که آیا ابوالفضل به ناصر احساس خوبی نداشته است؟ و علاقه ای نسبت به او نداشته است؟

فرض مهم دیگری که معمولا به عنوان پاسخ جدی به سؤال اصلی این نوشتار مطرح می شود، اسماعیلی بودن ناصر است که فرضی کاملن درست و به جاست، اما پاسخ سؤال نیست بلکه آن را قوت هم می بخشد چرا که اهمیت آن را برای پرداختن به موضوع بیشتر هم می کند.





نظرات 4 + ارسال نظر
قبله آرباطان شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:05 http://arbatan88.blogfa.com

سلام
ممنونم که آمدید و نظر دادید

سلام. خواهش می کنم.

محسن دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 22:05 http://sedahamoon.blogsky.com

ینی اسماعیلی بودن این قدر بده؟
خب یک یادی می کرد و بعدش هم کلی بد و بیراه می گفت و خلاص.
من نثر تاریخ بیهقی را خیلی دوست می دارم. یک وقتی زیاد آن را می خواندم. آنقدر که حتا با روزنامه فروش محله به زبان آن حرف می زدم.

اسماعیلی بد یا خوبه نمی دونم فقط من اصلن حوصله خوندن عقایدشونو ندارم... ولی تا اسمشون میاد من فقط یاد همین ناصر خودمان می افتم ینی ناصر ِ خسرو خودمان و آن حسن صباح و خداوند الموت و خیام و ....

یه چیز دیگه هم یادم میاد اینه که زرین کوب می گه اگه ناصر خسرو به جای 3 سال کمی بیشتر در مصر می ماند، فاطمیان را بیشتر می شناخت و می فهمید که این قدر خودشو آوراه کوه و در و دشت نکنه که ارزششو ندارن و اونام مثل بقیه ان....

ابوالفضل خان هم قسم و ادعاش منو کشته که سع یکرده یک تاریخ چنین و چنان بنویسد که ماندگار باشد که البته هم همین طور شد ولی نمی دونم چرا نامی از ناصر خسرو نیاورده... منم می گم می شد اسمشو بیاره و کلی بهش بد و بیراه بگه ولی ...

فرشته سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 22:15 http://fershteh.aminus3.com/

سلام
چه سوال سختی نیره جان
!!
وشاید همان هست که حدس زدید به خاطر اسماعیلی بودن
...
همیشه در تاریخ ابهام است
ابهام
...

این غزنویان چشم دیدن اسماعیلیان را که نام های دیگری هم داند را نداشتند نام هایی مثل: فاطمیان، باطنیان و قرامطیان. مسعود تا به تخت نشست حسنک را بر دار زد که یکی از دلایلش قرمطی بودن او ذکر شده که خوب من تقریبا کمترین احتمال را به این امر می دم...! ولی ناصر خسرو در دربار مسعود شغل دیوانی داشت ظاهرن خیلی هم حال و روز خوبی داشت البته یکی از احتمالات این است که او تا قبل از سفرش به مصر اسماعیلی نبوده که کمی منطقی به نظر نمی رسه احمالن اسماعیلی بود ولی مخفیانه ولی این ها احتمال است و ا... اعلم.

رشاد یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:40

اجازه‌ی یک اظهار فضل (شاید نادرست) هم به من می‌دهید؟

بیهقی نوشته‌های خود را به صورت تاریخ روزانه می‌نگاشته است. کتاب تاریخ بیهقی (یا تاریخ مسعودی) بخش مربوط به دوران سلطنت سلطان مسعود است. بعد از مرگ مسعود، بیهقی مورد غضب سلطان بعدی قرار گرفته و از منصب دیوانی عزل می‌شود، و این زمان بازگشت ناصرخسرو به خراسان و شروع به تبلیغ برای اسماعیلیان و اهمیت یافتن اوست. احتمالاً کتاب بعدی بیهقی (که نمانده است) دارای اشاراتی به ناصرخسرو و تبلیغات او که منجر به آشوب مخالفان و تبعیدش گردید باشد..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد